عشق
85/12/24 :: 3:49 عصر
بسم تعالی
دو پرنده ی رنگین بال در جنگلی سر سبز و مصفا با هم زندگی میکردند.این دو پرنده با یکدیگر دوست نبودندو شایدهم یکی از انها دشمن جان دیگری به حساب می امد.برای چه؟چون یکی از پرندگان باز شکاری بود.باز شکاری پرندگان وجانوران کوچکتر را شکار میکندو غذای خود را از گوشت انها اماده می سازد.پرنده ی دیگر بلبل بود:مرغ خوش اواز باغهاوجنگلهاکه غذایش کرمها و حشرات میباشد.اما بازبه بلبل کاری نداشت و هر دو به سلامت در کنار هم زندگی می کردند.روزی که دو پرنده تنها بودند و از هر جا و هر چیزی صحبت می کردند ناگهان صحبت به بحث تبدیل شد.بلبل با ناراحتی به باز گفت:تو پرنده ای خاموش هستی و هیچ هنری نداری.اما اگر برای خودت ازاد باشی می توانی هر چه دوست داری شکار کنی اگر هم اسیر شوی روی دست بزرگان نوازش می شوی.بلبل ساکت شد و روی شاخه ای که نشسته بود جست و خیز می کرد.بلبل که سخنگو بود و عادت به پر حرفی داشت ادامه داد:هیچ پرنده ای خوشخوانتر از من نیست و غذای من کرم و حشرات بی ارزش است و خانه ام نیز در میان خار هاست چرا سر نوشت من اینطوریست: طعمه ی من کرم شکاری چراست خانه ی من بر سر خاری چراست؟ بعد از ساکت شدن او باز لب به سخن گشود و گفت:اکنون خاموش شو تا سخن مرا بشنوی.این که می بینی روزگار من نیکوست دلیلش این است که من حرف نمی زنم ولی کار می کنم:من که شدم کارشناس اندکی صد کنم و بازنگویم یکی ولی تو بر خلاف من می باشی فقط حرف می زنی.باز.اهی جانسوز کشید و در حالی که دلش برای بلبل سوخته بود ادامه داد:کسی که کارش زخم زبان زدن به دیگران باشد سر انجام کارش مثل تو خواهد شد:چون تو همه زخم زبانی تمام کرم خور و خار نشین.والسلام بلبل حسابی به فکر فرو رفته بود.شاید اگر ان خوشخوانی و نیکو زبانی او نبود کسی او را صید نمی کرد واسیر نمی ساخت*
* والسلام*
نتیجه گیری:دانایان و بزرگان دین گفته اند:سلامت هر کس در گروی اعمال اوست و این زبان است که برای کسی عزت و بزرگی می اورد یا اینکه ممکن است خطر افرین شده و سر او را بر باد دهد.
برداشت از کتاب قصه های نظامی
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
2694
0
0
خوشتیپم.خوشبرخوردم.پر حرفم.از مباحثه خوشم میاد
:: لینک به وبلاگ ::
:: اشتراک در خبرنامه ::